ذهنیت یک بانو

شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۴۳ ب.ظ

من و شوهر گرام

من موندم تو کار عزیزان فالوور گرامی اینستاجانم...یینی من مورد داشتم تو شلوغ ترین روز مجازی و تو ساعتی که همه درحال لایک کردن پستان پست گذاشتم احدی لایکش نکرده...اما امشب که یه پست گذاشتم درارتباط با شوهر جان اینده مان که ملوم نیس تو کدوم بهشتی باکدوم حوری علیه الرحمه ای داره کیفشو میکنه...تو پن دقیقه نزدیک ۲۰تا لایک خورد و دریغ از یک کامنت مکتوب...و این یعنی تمامی کامنت ها تو دل فالوورجانام بود که باخودشون گفتن دخدره چقد هولهههههه...



باباوالا...بلا..من هول نیستم...اصن عجله ندارم...فقط نگران اون بنده خدام که یه موقع منو گم نکرده باشه!!!!

اصن اون هیچی...من برا مامانش متاسفم...اخه این چ مادر شوهریه من دارم هاااااا؟چرا نمیاد منو برا پسرش پیدا کنه؟ چرا به فکر پسرش نیس؟هااااا؟




#اندر_احوالات_من_عه_خل و چل..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۲۱
آرام دخت

نظرات  (۳)

خخخخخخخخ؛ برعکس من می خواستم کامنت بذارم ولی حوصله ام نشد:دی
پاسخ:
بی تربید..خخخ
۲۱ آذر ۹۴ ، ۱۹:۴۳ فاطمه خانووم
نه نه من حرفتو تکذیب میکنم.
تو هوووووووووولییییییییی خخخخخخخخ
پاسخ:
:|
۲۴ آذر ۹۴ ، ۱۸:۲۰ سید هاشم صفدری
والا شما از همین الان با این حرف زدن شمشیرو از رو بستین برا مادر شوهرتون بعد توقع دارین بیاد پیداتونم بکنه بنده خدا؟خخخ
پاسخ:
چی گفتم مگه؟خخ

ادم تو این دوره زمونه ینی حق نداره سراغ شوهر الاخشو بگیره؟هخخخخخ..


من نگران شوهرمممممممممم...میفهمیییننننن؟؟؟نگراننننننن..خخخخخ.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی