ذهنیت یک بانو

جمعه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۱۱ ب.ظ

منننن اومدم.

من اومدم اما وبلاگ بلاگفام هم هس.ورمزمو یادم رفده بود...ازاین به بعد اونور مینویسم.تق.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۱۱
آرام دخت
يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۲۷ ب.ظ

حرف دل


تا ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻟﺐ ﻫﺎﺕ


ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩﻩ؟


ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ


ﺩﻟﺘﻨﮓ "ﺗـــﻮ" ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ


ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ؟


یک‌بار ﺑﺨﻮﺍﺏ،


ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﻨﺸﯿﻦ ﻭ


ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺁﺭﺍﻣﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ...






#ﻋﺒﺎﺱ _ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ


پ.ن تو چ دانی که پس هرنگه ساده من...

چ جنونی...چ نیازی..چ غمی ست...



تو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۴ ، ۲۱:۲۷
آرام دخت
چهارشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۰۱ ب.ظ

صرفا جهت اعلام حیات.


هر انسانی، یک‌بار

برای رسیدن به یک‌نفر

دیر می‌کند

و پس آن

برای رسیدن به کسان دیگر

عجله‌ای نمی‌کند

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۲۰:۰۱
آرام دخت
يكشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۳۷ ق.ظ

بانوجانمان..

بانو جان...بلا همیشه که بد نیست!

تو..

قشنگ ترین بلایی که آمدی به سرم!




پ.ن یاد بانوجان و پفک نمکی خوردنامون بخیر!

یاد عشق هردوتامون به رز آبی و جیغ زدنامون بخیر...

بانوجان همیشه ساکت بود و.اروم..برعکس من...هیچ وقت حرفی برا گفتن نداشت...

یه نگاه مهربون پشت یه عینک...

هردومون معروفیم به بانو!

بدکردی بادوستیمون بانو جان!

بدکردی؛)

منم کوتاهی کردم که نیومدم دنبالت...اما میدونم اگه میومدم اتفاق خوبی نمی افتاد...تزندگیت خیلی ارومه؛)خوشحالم!خوشحالی! خیلی خوشحال؛))


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۷
آرام دخت
دوشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۵ ق.ظ

بدون شرح مشروح!

متنفرم از اینکه یه مدت خیلی طولانی دووم بیارم و هیچی نگم...

بعد که یهو فوران میکنه و حرفامو میزنم...

یه جواب بشنوم!

"توسنت پایینه!درک منو نداری!"

این بدترین جواب ممکنه...

این ینی تو رسما گبزن بودی!

وبه هیچ عنوان هم اصلا مهم نیس که تا الان سعی کردی درک کنی!

مهم اینه که تو هنوز کوچیکی و درکت به این چیزا نمیرسه!

این یعنی زرشششششک! ینی شما برو عروسک بازیتو بکن! بهت نیومده ازین حرفا بزنی!

خیلی جاها...

خیلی وقتا...

کم میارم و حرفی نمیزنم...که ازین حرفا نشنوم...

که بعدش طرفم نیاد بگه من هزاااااار تا کار دارم...بعد تو ازم انتظار داری که...... !!!!

انتظار داشتن مزخرف ترین اتفاق ممکنه!


پ.ن: پیشنهاد میکنم یه مدت بیخیال اطرافیانتون بشید ببینید اونا چطوری رفتار میکنن!

اونجا میفهمین از دید خیلیا اصلا تو دایره هستی وجود ندارین!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۰:۱۵
آرام دخت
شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۴۳ ب.ظ

من و شوهر گرام

من موندم تو کار عزیزان فالوور گرامی اینستاجانم...یینی من مورد داشتم تو شلوغ ترین روز مجازی و تو ساعتی که همه درحال لایک کردن پستان پست گذاشتم احدی لایکش نکرده...اما امشب که یه پست گذاشتم درارتباط با شوهر جان اینده مان که ملوم نیس تو کدوم بهشتی باکدوم حوری علیه الرحمه ای داره کیفشو میکنه...تو پن دقیقه نزدیک ۲۰تا لایک خورد و دریغ از یک کامنت مکتوب...و این یعنی تمامی کامنت ها تو دل فالوورجانام بود که باخودشون گفتن دخدره چقد هولهههههه...



باباوالا...بلا..من هول نیستم...اصن عجله ندارم...فقط نگران اون بنده خدام که یه موقع منو گم نکرده باشه!!!!

اصن اون هیچی...من برا مامانش متاسفم...اخه این چ مادر شوهریه من دارم هاااااا؟چرا نمیاد منو برا پسرش پیدا کنه؟ چرا به فکر پسرش نیس؟هااااا؟




#اندر_احوالات_من_عه_خل و چل..

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۱۷:۴۳
آرام دخت
پنجشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۵ ب.ظ

من ـ عه ـ خطرناک ـ عه ـ دلتنگ


دلتنگم....

تارفم نداریم...

اتفاق عجیبی هم نیست...

فقط یه چیزیه که پیش اومده...

فقط نمیخام به تهش فک کنم...

نه این که تهش خوب باشه...یا حتی بد!!!

اصلا...

موضوع اینه که نه تنها تهشو نمیدونم...

بلکه اصن نمیخام بدونم...

 

.............................................................................

یه خاطره بگم...

هفته پیش نه پیش ترش بود که با دوس جانمان رفتیم همون جا...ینی پارک خودمان...

و خب یکی دوشب قبلش بود که پیش اومد و من فندکمو( برا چرم دوزیام استفاده میشه فندک وگرنه من اصن دودی نیستم!)گذاشته بودمش تو کیفم که خودمم دوخته بودم کیفه رو...

فندکودراوردم ییهو وقتی دوس جان دیدش همچین جا خورد...

گف این چیههههه؟

گفتم دراوردم بسوزونمت....

باور نکرد...

ازون لبخندای دلبرانه ش زد...   ( اینو گفتم که بگم دلبرانه س..خخخ)

منم که دست به فندکم عالیه یهو روشنش کردم...

حالا بماند که چقد وسط پارک جیغ دوس جانو دراوردم و کچلش کردم...خخخخخ...

عاقا خلاصه این که دسش سوخ...

و بماند که سوختن دسش باعث چ اتفاقی در ظاهر دستش شد..خخخخ

اینا رو گفتم ک عبرت بگیرید دیه وسط پارک برا من کری نخونید...

قد کوتامم مسخره نکنید...خخخخخخخخخخخخخخ

.................................................................................................................................

دلم میخاد چشامو ببندم ...باز کنم...دلتنگی تموم شه...

 

 

 

 

                                                                                               5/9/

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۲:۰۵
آرام دخت
پنجشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۱ ب.ظ

بدون شرح...

ناصر ملک (محمدرضا فروتن) خطاب به قاضی دادگاه در حضور همسرش هستى مشرقى (هدیه تهرانی): اگه من حالت عادی ندارم... گاهی خوبم گاهی بدم. . .

تقصیر خودشه… میدونه من عاشقم… میدونه من حسودم ... باز منو آزار میده. . .

بازم میزنمش حاج آقا. . .

زنی که با مردای غریبه بگو بخند راه بندازه . . .

جلوى مرداى غریبه رژه بره، نیششو وا کنه،

حقشه کتک بخوره. . .


قرمز

ساخته فریدون جیرانى

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۱:۵۱
آرام دخت
جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۴۲ ب.ظ

دلتنگی

#بی قراری 


#دلتنگی 


#سکوت




مرا به حال خودم ول کنید ادم ها...

فقط برای دمی...گریه لااقل لطفا!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۲۰:۴۲
آرام دخت
پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۳۳ ب.ظ

احترام

شنبه همین هفته بود..

چن تا اصطلاح شنیدم که فکرمو مشغول کرد...

از رفیق جان پرسیدم معنیشو...

یه چیزایی گفت و نفهمیدم دقیقا چیه...

امروز رفتم دنبالش...

کاش نمیرفتم...

گاهی اوقات باخودم فک میکنم این ندونستانایی که اصطلاحا بهش میگن چش و گوش بسته بودن بهترن یا دونستنایی که تهش میشه بزرگترین اشتباه زندگی؟



#به _ خودمون _ احترام _ بذاریم!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۴ ، ۱۲:۳۳
آرام دخت